همه شعرام تقدیم تو باد !
همه عشقم تقدیم تو باد !
گویند قشنگ است این عاشقی
تمام بوس های دنیا تقدیم تو باد !
همه شعرام تقدیم تو باد !
همه عشقم تقدیم تو باد !
گویند قشنگ است این عاشقی
تمام بوس های دنیا تقدیم تو باد !
«باز باران٬ با ترانه
میخورد بر بام خانه»
خانه ام کو؟ خانه ات کو؟
آن دل دیوانه ات کو؟
روزهای کودکی کو؟
فصل خوب سادگی کو؟
یادت آید روز باران
گردش یک روز دیرین؟
پس چه شد دیگر٬ کجا رفت؟
خاطرات خوب و شيرین
كوچه ها شد، کوی بن بست
در دل تو٬ آرزو هست؟
کودک خوشحال دیروز
غرق در غمهای امروز
یاد باران رفته از یاد
آرزوها رفته بر باد
باز باران٬ باز باران
میخورد بر بام خانه
بی ترانه ٬ بی بهانه
شایدم٬ گم کرده خانه
◘ کفشهای آخرین دیدارمان را
◘ برق انداخته ام
◘ چقدر برای پاهایم کوچکند
در فصل تگرگ عاشقت می مانم
با بارش برگ عاشقت می مانم
هر چند تبر به ریشه ام می کوبی
تا لحظه مرگ عاشقت می مانم...
در تاکسی خودت را به خواب زدی تا
سر هر پیچ وزنت را بیندازی روی من
وقتی زنی موقع زایمان فریاد کشید
حتی در فیلم تو بلند
گفتی:"زهرمار!"
در خیابان دعوایت شد و تمام
ناسزاهایت، فحش خواهر
و مادر بود
در پارک، به خاطر بودن تو
نتوانستم پاهایم را دراز کنم
نتوانستم به استادیوم بیایم، چون
تو شعارهای آب نکشیده می دادی
من باید پوشیده باشم تا تو دینت را
حفظ کنی
مرا ارشاد می کنند تا تو ارشاد شوی
تو ازدواج نكردی و به من گفتی زن
گرفتن حماقت است
من ازدواج نكردم و به من گفتی ترشیده
عاشق که شدی مرا به زنجیر
انحصارطلبی کشیدی
عاشق که شدم گفتی مادرت باید مرابپسندد
من باید لباس هایت را بشویم و اتو
بزنم تا به تو بگویند خوش تیپ
من باید غذا بپزم و به بچه ها برسم
تا به تو بگویند آقای دکتر
وقتی گفتم پوشک بچه را
عوض کن، گفتی بچه مال مادر است
وقتی خواستی طلاقم بدهی، گفتی بچه
مال پدر است
در تمام زندگیم جای یک جمله خالی بود:
خسته نباشی زن ...
سلام ای چشم بارانی پناهم می دهی امشب ؟
سوالم را که می دانی پناهم می دهی امشب ؟
منم آن آشنای سالیان گریه و لبخند
و امشب رو به ویرانی ، پناهم می دهی امشب ؟
میان آب و گل رقصان ، میان خار و گل خندان
در آن آغوش نورانی ، پناهم می دهی امشب ؟
.دل و دین در کف یغما و من تنها و من تنها…
در این هنگام رو حانی ، پناهم می دهی امشب ؟
به ظلمت رهسپار نور و از میراث هستی دور
در آن اسرار پنهانی ، پناهم می دهی امشب ؟
رها از همت بودن ، رها از بال و پر سودن
رها از حد انسانی ، پناهم می دهی امشب ؟ .
نگاهت آشنا با دل ، کلامت گرمی محفل
تو از چشمم چه می خوانی ؟ پناهم می دهی امشب ؟
بعضی وقتهــآ...
از شدت دلتنگیــــ ،
گریهــ کهــــ هیچ...!!!
دلــ♥ــَت می خــوآهــَد ؛
هــآی هــــآی بمیــــری...!
دلتنگی:
دلتنگ كه باشي
آدم ديگري مي شوي
خشن تر ، عصبي تر ، كلافه تر ، تلخ تر !
و جالب تر اينكه به اطراف هم كاري نداري...
همه اش را نگه مي داري ...
و دقيقا سر همان كسي خالي مي كني كه دلتنگش
هـستي...
از غصه ها پر می شم
وقتی نباشه همدمی
یه دل با کوه غمی
اون وقته که بغض می کنم
گوشۀ خلوت می کنم
خدا رو با عظمتش
تو دلم مهمون می کنم
حرفهایی دل بهش می گم
شکوه از روزگار دارم
از آدماش از وقتی که دلتنگ می شم زمونه
که چرا هیچکس وفادار نمی مونه
همش دروغ همش کلک
عشق ها شبیه بادبادک
اول آشنایمون یه عشق رویایی دارن
وقتی که عاشق شدیم رویاها معنا ندارن
خدا چطور باور کنم
دلم را بی او سر کنم
یعنی اون رویاها که رنگی بود
فقط واسه قشنگی بود؟!
آخه چطور دلش اومد بازی بده دلم را
وقتی وابسته اش شدم رها کنم عشقم را
من که واسش کم نذاشتم
تو عشق و اشقی قلبم رو گرو گاشتم
ای خدا تو بهم بگو چکارکنم
چطوری این دل دیونه رو آروم کنم
نمی دونم خودش نخواست یا روزگار
که یادم بده حداقل خداحافظی روتمرین کنم
کیمده واردیر گؤزلیم سنده اولان جاذبه لر
سنه دنیاده مگر عاشق اولا ندا غم ائلر ؟
بس دیر اولدورمه یه جکسن گؤزلیم دنیانی
هر یوزی گؤیچک اولا ندا بوقدر چم خم ائلر
.
.
اینجیمه گؤز یاشیم آخسا سنی گؤردوکده گولوم
گول آچیل دیکده باهار فصلی بولود شبنم ائلر
ناز و غمزه ن ، یئریشین ، شوخ باخئشین عالم دیر
بیرده زولفون اوزه توکسؤن اودا بیر عالم ائلر
.
.
حیف سن گزمه یاراشماز سنه بیگانه ایله
او آچیب سرینی دونیایه سنی محرم ائلر
واحدم عمرومو من عشقیله صرف ایله میشم
عشق یا اؤلدورر آخیر یا منی آدم ائلر
رفیق
بت پرست نیستم
اگر دوستت دارم
نه به این خاطر است که ایده آلی
نیستی
ایده آل نیستی
اما تو را با هیچ ایده آلی عوض نمی کنم
زیرا جایت
یک جای قشنگ در قلبم است
جایی که صاحبش فقط تویی
دوستت دارم
به اندازه ی همان روز !
می دانی کدام روز ؟
درست به اندازه ی
یک روز قبل از اینکه تو بگویی دوستت دارم
درست یک روز قبل
اگر هم اکنون بیشتر
شعرهایم را
برایت به رقص در می آورم
به این خاطر است
که تو دیگر
یا دیگر نمی گویی
من همیشه عاشق بودم
درست از یک روز قبل از اینکه تو بگویی دوستت دارم
دوست داشتن
با جا و مقام پرستی
پول پرستی و
ایده آل پرستی فرق دارد
با بت پرستی فرق دارد
این یک عریضه است
یک فریاد
یک اعتراض خفه شده
از منه عریض نویس فقیر
برای تمام عاشق هایی
که فراموش شده اند
از چشم یار
وقتی که اعتماد من
از ریسمان سست عدالت آویزان بود
و در تمام شهر
قلب چراغهای کودکانه عشق مرا
با دستمال تیره قانون میبستند
و از شقیقههای مضطرب آرزوی من
فوارههای خون بیرون میپاشید
وقتی که زندگی من
هیچچیز نبود
هیچچیز به جز تیکتاک ساعت دیواری
دریافتم
باید، باید، باید
دیوانهوار دوست بدارم
کسی را که مثل هیچکس نیست
گفت مشروب میخوری ؟
گفتم نه ، زخم معده دارم
پاکت سیگار رو آورد جلوم...
گفتم نمی کشم ، خیلی وقته
گفت پس تو با چی حال میکنی ؟!
گفتم یعنی چی ؟! نمی فهمم !
گفت یعنی با چی این زندگیه سگی رو تحمل میکنی ?
خندیدم و گفتم از یه جایی به بعد دیگه یادت میره که درد داری
میدونی رفیق سِر میشی ، میری تو بی هوشیِ هوشیاری
دیگه درده مهم نیست ، دنبال علاجش هم دیگه نمیری !
سیگار خوب نیست ، مشروب هم خوب نیست
از یه جایی به بعد فقط دلت میخواد هوشیار باشی
انگاری از دردت خوشت میاد ، دوست داری درد بکشی !
یه نخ سیگار روشن کرد فهمیدم هیچی نفهمیده گفت نمیفهمم
گفتم ته همه این حرفام اینه از یه جایی به بعد فقط میخوای درد بکشی تا
یادت بره دلیل تمام دردات چیه و چی
بوده ...
وقتی که یک تفاوت ساده
در حرفباید به بیتفاوتی واژهها
و واژه های بیطرفیمی روم تا راه را هم گم کنم
شهر تنهایی سراغم را گرفت
می روم تا اوج تنها سر کنم
می سپارم دست تو، این چشم های منتظر
می روم با یاد تو، هرچند هستی منتظر
می روم تا شاید از اول تو را پیدا کنم
همنوازت می رود تا عاشقی رسوا کند
کاش باران ردپایت را درونم گم کند
کاش آرامم کند
می روم شاید سکوت خسته ای نجوا کند
نام دیرین مرا در قلبها زیبا کند
می گذارم نزد تو، این قلب را همراه تو
می زند تا لحظه را رویا کند
می زند تا زودتر فردا تو را پیدا کند
می روم از شهر تو
دیوارهای شهر تو آوار شد
می روم اما بدان
آرزوی دیدگان دیدار شد
عشق یعنی مستی و دیوانگی
عشق یعنی با جهان بیگانگی
عشق یعنی شب نخفتن تا سحر
عشق یعنی سجده با چشمان تر
عشق یعنی سر به دار آویختن
عشق یعنی اشک حسرت ریختن
عشق یعنی درجهان رسوا شدن
عشق یعنی سُست و بی پروا شدن
عشق یعنی سوختن با ساختن
عشق یعنی زندگی را باختن
عشق یعنی انتظار و انتظار
عشق یعنی هرچه بینی عکس یار
عشق یعنی دیده بر در دوختن
عشق یعنی در فراقش سوختن
عشق یعنی لحظه های التهاب
عشق یعنی لحظه های ناب ناب
عشق یعنیبا پرستو پر زدن
عشق یعنی آب بر آذر زدن
عشق یعنی، سوز نَی، آه شبان
عشق یعنی معنی رنگین کمان
عشق یعنی شاعری دل سوخته
عشق یعنی آتشی افروخته
عشق یعنی با گلی گفتن سخن
عشق یعنی خون لاله بر چمن
عشق یعنی شعله بر خرمن زدن
عشق یعنی رسم دل بر هم زدن
عشق یعنی یک تیمم,یک نماز
عشق یعنی عالمی راز و نیاز
نویسنده : آناهیتا
موضوع : عاشقانه
تاریخ تاسیس : 92/8/29